سیدعلی اکبر بهشتی
سیدعلی اکبر بهشتی 1389_1304ش
نامش سید علیاکبر فرزند حاج سید محمد ملقب به بهشتی متولد 1304 در تربت حیدریه است. خانوادهی بهشتی از خانوادههای خوشنام تربت بوده و هستند. سید علی اکبر از همان کودکی سرشار از هوش و ذکاوت بود وی در شش سالگی به مکتب رفت و با ذوق و استعدادی که د اشت توانست بیشتر قرآن و دیوان خواجه شیراز را حفظ کند . سپس به دبستان نحوی رفت و تا ششم ابتدایی در آنجا تحصیل کرد بعد از آن به دبیرستان قطب تربت رفت و دو سال در آنجا به تحصیل ادامه داد. اما بر اثر نبود امکانات دبیرستان را رها کرد ولی در همان مدت کم به زبان فرانسه تسلط پیدا کرد. از آنجا که دوره شش کالس متوسطه در شهرستان تربت حیدریه وجود نداشت، مجدداً وارد مکتبخانه شد و پس از چند سال فراگرفتن دروس عربی ترک تحصیل نمود. وی از موسیقی و آواز خوش هم بینصیب نبود و در نواختن دوتار نوازندهی چیره دستی بود. به تشویق استاد شیخ محمد نحوی از پانزده سالگی سرودن شعر را آغاز کرد و به قول خودِ زندهیاد، دیدگان روشن را در مطالعهی کتب و دواوین شعر به کمسویی کشاند. سید علی اکبر بهشتی در سرودن غزل طبعی روان داشت. وی از همان ابتدا عالقه بسیاری به مطالعه داشت و با وجود کهولت سن از بحث و مطالعه فارغ نبود. تجربه ی شعری او به حدود ده سالگی میرسد که از آن زمان با شعر آشنایی داشته و شعر میسروده است. وی در سن ده سالگی سروده ها و غزلیاتش را به روی کاغذ آورد و کم کم به انجمن های شعر راه پیدا کرد و با شعرای معروف مثل اخوان ثالث، مرحوم قهرمان، امیر فیروز کوهی، عماد خراسانی و حسامی مه والتی مراوده و مکاتبه داشت و بیشتر با آن ها حشر و نشر می کرد. سپس عضو مجمع الشعرای خراسان گردید و با مرحوم ذبیح الله صاحبکار، کمال خراسانی، دکتر شفیع کدکنی و دکتر خیرآبادی بیشتر اوقات خود را می گذران. استاد سید علی اکبر بهشتی بالغ بر هفت دفتر شعر از خود برجای گذاشت و تنها یک دفتر آن با عنوان »محفل بهشتی« به چاپ رسید
استاد محمد رشید درباره ی وی می گوید چه شب ها که تا دیرگاه در حلقه ی شعر بهشتی، نغمه ی بهشتی را با گوش هوش می شنیدیم و تا جلسه ی بعد مست شراب شعر او بودیم؛ پیری از تبار رسول خدا و با خلق و خویی به ارث گرفته از جد بزرگوارش، پیری که به حق پیر شعر و شعور و عرفان بود و پیری که در بزم خویش پندها می داد و شکرخند ها بر لب می نشاند، به هزار امید خودرا نوید می دادیم که اگر بهشتی سکوت همیشگی پیشه کرده دیوان ارزشمند و سخنی شیرین تر از قند او هست که تا حدودی جای خالی سخن سرای بزرگ شهرمان را پر کند و به تعبیر موالنا خود را نوید می دادیم که
چون که گل رفت و گلستان شد خراب / بوی گل را از که جوییم از گالب
و استاد احمد نجف زاده درباره او می گوید در انواع شعر طبع آزمایی کرده ، به خصوص قصیده و غزل را در اوج فصاحت سروده است . استاد به شعر نو عنایتی ندارد و دنباله رو و طرفدار شعرای متقدم است و می گوید
اگر چه رایج بازار روزسبک نو است عتیقه شعر بهشتی به نو شرف دارد
اسفندیار جهانشیری متخلص به صفی یکی از شعرای بنام تربتی در وصف وی چنین نگاشته است
»استاد سید علی اکبر بهشتی را بشناسیم. گرچه اینجانب مدت هاست که از محضر استاد بزرگ و ادیب دانشمند جناب سید علی اکبر بهشتی به فیض رسیدهام و بسا شبها که در انجمنهای ادبی زیبایی کالم او را به مذاق جان چشیدهام. اما آنگاه که دیوان این بزرگمرد به دستم رسید آن را به دقت مطالعه کردم دیگر هیچ جای شک و تردیدی برایم باقی نماند که ایشان استادی زبردست و ادیبی آگاه و شاعری توانایند و به خوبی دریافتم که سید علی اکبر بهشتی تمام نیروی وجودی خویش را در تیر اخالص کرده و تا مرز عاطفه و احساس پرتاب نموده است و جای برای هیچ پهلوانی در این خطه باقی نگذاشته است و باید بگویم که این بزرگمرد به چنان غنای طبعی رسیده است که نازک خیالی بازیچهی اوست و به قول خودش خیال و احساس قاتل اویند. او شاعری است بیتکلف و زندهدل و در فنون شعر صنعتگری چیره دست است. الفاظ در محور کالمش رنگ میبازد و در شاخسار طبعش میوههای صنایع و بدایع به خوبی جلوهگر است. وی را درویشی میبینیم که از تعلقات مادی رسته و بار مکنت را فرو انداخته و گوشهای را اختیار کرده است و دستِ توسّل به دامن پیغمبر و ساللهی طاهرینش زده و هیچ جلوهای بهتر از زیباییهای هنر را نمیپسندد و ذات و جوهرهی او محیط به معنا و کالمش آراسته به صنایع عرفانی است. غم نان را نمیخورد تا آزاد بیندیشد و آزاد بگوید و طوطی طبعش سخنگوی معشوق است. معشوقی که جان کالم را به او داده و او را چنان زنده خو و وارسته آفریده است که همتایش را نمیتوان یافت. او بسیار خوش بزم و مجلس آراست و برای هر مطلبی شعری از گذشتگان در حافظه دارد که به بزم آرایی و لطف خاص او کمک میکند. در عمر خویش ندیدم که فغانی برآورد، برای مطامع دنیا ناله کند و یا تالش فراوان نماید. اندوه گین نیست و همه را احترام میگذارد حتی کسانی که در مجلس او به تازگی راه مییابند و به اصطالح نوپای شعرند را محترم میدارد. او چنان مهربان است که اگر ایرادی بر شعر کسی ببیند برای بیان آن ایراد عرق بر پیشانیش مینشیند تا سخن خود را بگوید. تیزبین و تیزهوش است و همه موازین اخالقی را رعایت میکند. در گفتن سبقت نمیگیرد و کالم را به جا و به موقع با فصاحتی دلپذیر بیان میکند. غزلهای او گاهی بوی غزلهای حافظ را میدهد و پند و حکمت در گفتار او موج میزند. گاهی چنان حکیمانه سخن میگوید که گویی بر همه ی علوم احاطه دارد«
سپهر خرمن هستی به راه باد نهاد که حاصل همه کس در جهان پشیمانی است
در این صحیفه که اوراق اوست شرح حیات هزار نقطهی مجهول و راز پنهانی است
در اکثر غزلیات او پندهای حکیمانه و احکام قرآنی به چشم میخورد حتی گاهی نیز از مسائل فلسفی سود جسته و مضامین قرآنی فراوان در اشعارش به چشم میخورد. آنچه از همه بیشتر روحیات ایشان را مزیّن داشته تواضع و فروتنی و اخالق حسنهی اوست که انسان میخواهد همیشه با او باشد و زبان او را بفهمد و این وارستگی در یک رویارویی با او درک میشود. تیزهوش و سریعاالنتقال است و پیری هیچ گونه عارضهی هوشی و حواسی بر او وارد نکرده است. تعداد ابیات اشعار او از حد و اندازه بیرون است. گویا او هیچ گونه کاری جز شاعری نداشته و برای هیچ مقامی جز ائمه طاهرین و بعد از آن دوستان خویش شعر نسروده است. او حتی برای چاو آثار خویش هیچ نگران نیست زیرا میداند که باالخره آنهایی که فیوضات معنوی و هنری او را درک کرده اند به معرفی آثارش خواهند پرداخت. او با دل خویش سخن میگوید و گاهی برای همه زحماتی که کشیده است خودش را میستاید
گر چه صائب رفت و با خود برد سبک هند را تا بهشتی هست این رطل گران بی پیر نیس
آری باید همه تکلفات و خودبینیها را کنار گذاشت و صافیدل به شعر او روی آورد آنگاه با خلوص و دور از هر تکلف شعر او را نقد نمود. او از بکار بردن کلمات ساده پرهیز نمیکند و معنی را بر لفظ ترجیح میدهد.
خیال کن که تو را هست هر چه میخواهی به عکس چون بنهی هفت را ببینی هشت
در قصیده و غزل طبعی غنی داشته و دارد و شعر گفتن طبع منظومش گویی فطرت اوست و در قصیدهای تمام عوارض و دردهای وجودی را بر میشمرد به طوری که میتوان چنین استنباط کرد که ایشان از مسائل طبی و درمانی بی بهره نیست. هنرمندی قوی پنجه و نوازندهای توانا ست و تار را خوب مینوازد چنانکه در غزلی میگوید
حرامت باد ای خاک سیه چون من هنرمندی که از هر ناخن انگشت او ریزد هنر چندی
ایا کاین ماجرا خوانی نمیدانم که می باشی که جز مرد هنر نشناخت کس قدر هنرمندی
افسوس که در دیار ما هنرمندان جایی ندارند باید به دست فراموشی سپرده شوند مگر بعد از مرگ آن ها که این خود ظالمانهترین خصلت انسانی است. او در نیمه ی آبان 1389 در تربت حیدریه وفات یافت و در قطعهی هنرمندان همین شهر با مشایعت دوستان شاعر و خویشاوندان و عالقهمندانِ شعرش به خاک سپرده شد